**دخترونه**

این وب فقط مخصوص دختراس ورود پسران و آقایان به این وب اکیدا ممنوع

تا حالا توجه کرده بودی؟؟؟؟؟؟؟

ترول های جدید و خنده دار 2014

منبع:www.fb117.avablog.ir

[ بازدید : 360 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 20 مرداد 1393 ] 14:14 ] [ نوشین پذیری ]

[ ]

گاوه کو پس؟؟؟؟؟؟

ترول های جدید و خنده دار 2014

منبع:www.fb117.avablog.ir

[ بازدید : 426 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 20 مرداد 1393 ] 14:13 ] [ نوشین پذیری ]

[ ]

میدونی کجای کلوچه حال میده؟!

ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﻛﺠﺎﻱ ﻛﻠﻮﭼﻪ ﺣﺎﻝ ﻣﻴﺪﻩ !؟

ﺍﻭﻧﺠﺎﺵ ﻛﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺘﻮ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺖ

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﻩ ﻟﺜﻪ ﺕ ﻛﻠﻮﭼﻪ ﺭﻭ ﻣﻴﻜﺸﻲ ﺑﻴﺮﻭﻥ

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺖ!

منبع: www.fb117.avablog.ir

[ بازدید : 389 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 20 مرداد 1393 ] 14:13 ] [ نوشین پذیری ]

[ ]

واقعا هم.........

عکس های ترول های جدید و خنده دار سری سوم

منبع:www.fb117.avablog.ir

[ بازدید : 424 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 20 مرداد 1393 ] 14:12 ] [ نوشین پذیری ]

[ ]

واقعیت

ترول های جدید و خنده دار 2014

منبع:www.fb117.avablog.ir

[ بازدید : 460 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 20 مرداد 1393 ] 14:11 ] [ نوشین پذیری ]

[ ]

داستان عاشقانه ی شاخه گل خشکیده

قد بالای 180، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و ...

این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد .تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود .تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان – یکی از دوستان صمیمی ام به تصویر خیالم جان داد و آن را از قاب ذهنم بیرون کشید.از این بهتر نمیشد. محسن همانی بود که میخواستم ( البته با کمی اغماض!) ولی خودش بود . همان قدر زیبا باوقار ، قد بلند ، با شخصیت و ...

در همان نگاه اول چنان مجذوبش شدم که انگار سالها عاشقش بوده ام و وقتی فردای آن روز مرجان قصه ی دلدادگی محسن به من را تعریف کرد ، فهمیدم که این عشق یکطرفه نیست.وای که آن روز ها چقدر دنیا زیباتر شده بود . رویاهایم به حقیقت پیوسته بود و دنیای واقعی در نظرم خیال انگیز مینمود.به اندازه یی که گاهی وقت ها میترسیدم نکند همه ی اینها خواب باشد .اما محسن از من مشتاق تر بود و به قدری در وصال مان عجله داشت که میخواست قبل از رفتن به سربازی به خواستگاری ام بیاید و با هم نامزد بشویم.

ولی پدرم با این تعجیل مخالفت کرد و موضوع به بعد از اتمام دوران خدمت محسن موکول شد.محسن که به سربازی رفت ، پیوندمان محکم تر شد . چرا که داغ دوری ، آتش عشق را در وجودمان شعله ورتر کرده بود و اگر قبل از آن هفته یی یک بار با هم تماس داشتیم ، حالا هر روز محسن به من تلفن میکرد و مرتب برایم نامه مینوشت.هر بار که به مرخصی می آمد آن قدر برایم سوغاتی می آورد که حتی مرجان هم حسودی اش میشد !ما درست زمانی که چند روزی به پایان خدمت محسن نمانده بود و من از نزدیکی وصال مان در پوست خود نمیگنجیدم ، ناگهان حادثه یی ناگوار همه چیز را به هم ریخت .

<< انفجار یک مین باز مانده از جنگ منجر به قطع یکی از پاهای محسن شد >>

این خبر تلخ را مرجان برایم آورد همان کسی که اولین بار پیام آور عشق محسن بود .باورم نمیشد روزهای خوشی ام به این زودی به پایان رسیده باشند .چقدر زود آشیان آرزوهایم ویران شده بود و از همه مهمتر سوالاتی بود که مرا در برزخی وحشتناک گرفتار کرده بود . آیا من از شنیدن خبر معلولیت محسن برای خودش ناراحت بودم یا اینکه . . .

آیا محسن معلول ، هنوز هم میتوانست مرد رویاهایم باشد ؟ آیا او هنوز هم در حد و اندازه های من بود ؟!من که آن قدر ظاهر زیبای شوهر آینده ام برایم اهمیت داشت .محسن را که آوردند هنوز پاسخ سوالاتم را نیافته بودم و با خودم در کشمکش بودم .برای همین تا مدتها به ملاقاتش نرفتم تا اینکه مرجان به سراغم آمد .آن روز مرجان در میان اشک و آه ، از بی وفایی من نالید و از غم محسن گفت . از اینکه او بیشتر از معلولیتش ، ناراحت این است که چرا من ، به ملاقاتش نرفته ام .مرجان از عشق محسن گفت از اینکه با وجود بی وفائی من ، هنوز هم دیوانه وار دوستم دارد و از هر کسی که به ملاقاتش می رود سراغم را میگیرد.هنگام خداحافظی ، مرجان بسته یی کادو پیچی شده جلویم گرفت و گفت:این آخرین هدیه یی است که محسن قبل از مجروحیتش برایت تهیه کرده بود . دقیقا نمیدونم توش چیه اما هر چی هست ، محسن برای تهیه ی اون ، به منطقه ی مین گذاری شده رفته بود و . . . این هم که می بینی روی کادوش خون ریخته ، برای اینه که موقع زخمی شدن ، کادو دستش بوده و به خاطر علاقه ی به تو ، حاضر نشده بود اون رو از خودش دور کنه .

بعد نامه یی به من داد و گفت :

اگه می خواهید ادامه این داستان رو بخونید فقط کافیه 30نظر با نوشته ی ( ادامه رو بنویس ) بهم بدید تا ببینید مرجان به مژگان چی گفته ؟؟؟

[ بازدید : 435 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 14 مرداد 1393 ] 16:06 ] [ نوشین پذیری ]

[ ]

معمای رمز کمد مدرسه

رمز گشایی, جواب معما

آندره یک هفته مریض بود و به مدرسه نرفت؛ به همین دلیل از بهترین دوستش جیمز خواست که کتاب ها و دفترچه های تمرینش را از داخل کمدش در مدرسه به خانه بیاورد. در کمد قفل رمزی دارد و آندره به جای اینکه به جیمز 3 ترکیب عددی رمز را بگوید از کاغذی صحبت می کند که لای در کمدش قرار داده که جیمز می تواند رمز را از روی آن ببیند. بعد از مدرسه جیمزبه سراغ کمد آندره رفت و کاغذ را از لای درب کمد بیرون کشید و دید روی آن نوشته شده :

XXVIIIIVXVII
به نظر شما رمز کمد آندره چیست؟

جواب در ادامه ی مطالب ولی اول فکر کن و بعد برو

[ بازدید : 473 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]


ادامه مطلب

[ سه شنبه 14 مرداد 1393 ] 15:38 ] [ نوشین پذیری ]

[ ]

خیلی جالبه

jadid (15)

[ بازدید : 449 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 13 مرداد 1393 ] 15:02 ] [ نوشین پذیری ]

[ ]

طرف تو آهنگش می گه:

طرف تو آهنگش میگه :

چرا خورشید میتابه چرا میچرخه زمین

عشق من بگو چرا تو فقط بگو همین

خب روانی مگه با گالیله و نیوتــــــــون طرفی !؟

[ بازدید : 439 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 14 مرداد 1393 ] 15:21 ] [ نوشین پذیری ]

[ ]

این تخته اینم گچ!

[ بازدید : 474 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 13 مرداد 1393 ] 15:00 ] [ نوشین پذیری ]

[ ]

ساخت وبلاگ تالار مشاور گروپ لیزر فوتونا بلیط هواپیما تهران بندرعباس اسپیس تجهیزات عقد و عروسی تعمیر کاتالیزور تعمیرات تخصصی آیفون درمان قطعی خروپف اسپیس فریم اجاره اسپیس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]